تقدیم به جانباز ِ صحنه عشق
بسم الله
الفبــای تنهایی ِ نگاه ماهتاب را مروری می کند ...
تنهــای
تنهــا ...
فرشتگان می دانند
نگاه ِ دوخته شده به پنجره
یک دل ِ تنگ را روایت می کند ...
تنگ ِ شهادت ...
و چقدر سخت است جسمت میان زمینیان و فکرت در آسمان ها پرواز کند ...
از پنجره که رو بر می گرداند ،
دیگر تنها نیست ...
سمتی فرشتگان
و
سمتی دوستانی که منتظرش بودند
و
سمتی روی ِ خدا ...
و در سمتی دیگر
و در سمتی دیگر ، یک لبخند ...
لبخند ِ شهیـــد میان قاب ِ نگاه فرشتگان ...
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
دلنوشت (استفاده با ذکر منبع )
پ.ن 1 : مجاهدی که پایی برای قدم زدن و راه آمدن نداشته باشد ، وجودش می شود دلتنگی ... که آرامشش ، شهادت است ... درست است که او پا ندارد ولی شیرینی بال زدن و پر کشیدن در محضر خدا چیز دیگریست ...
پ.ن 2 : شهیــــد ، نظر می کند به وجه الله ...
پ.ن 3 : دلمـــ گرفتهــ ... : (
تقدیم به جانباز ِ صحنه عشق ؛ جناب آقای فرهاد صابر ...

کلمات کلیدی :